□□□
و سکـوت
بيدادترين بيداد
تَلَنگُـری از جنس نياز
در قرن دلگير کنون ...
و حلقه ای رو در رو
در ميان،
شارعانی که به سَلّا خی شرعند
و نمک گيرِ سفـره ی ذوق خويش! ...
و فـرياد
فـريادی بافته در تارهای نوپای حنجره،
سـوخته در لبان محصور پنجره:
کجاست خواب نمایِ اِغراقِ ظهور،
در تجلي گاه يقين آزادی؟!
« آن ماورای قطعِ تاريکی؟ » ...
و خـاک
مهيای آدمـی ديگروار
دوشادوشِ وسعت بيداری...
No comments:
Post a Comment