طغیان...
***...
نبود آب و خاک و لحظه ای حیات
گداختن اندیشه های ناب
در کوره های نایاب لجاجت عصر
سخت بودن بدن
آب دادن تیر خلاص،
بر پیکر بی جان سخن
ای از بلا سزاوارتر
ای نابجای تاریخ
نزول کن بر هنگامه ی باور هایمان
عفونت چشمان دریده را
از بانگ های در گلو نشسته مان ،
دور کن
ما پیروان طریقت طغیانیم
شاید دیر زمانی است در مشیّت زندانیم!
اما،
هنوز بال پر گشودن خویش را
بر بام خاک پاک ایرانمان گسترانیده ایم...